دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

فسقلی های من😍

يادگار ِ انتظار

عاقبت در يك شب از شبهاي دور /كودك من پا به دنيا مينهد آن زمان برمن خداي مهربان / نام شورانگيز مادر مينهد آن زمان طفل قشنگم بيخيال/ در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پاك ياس ها/ در مشام جان من پيچيده است آن زمان ديگر وجودم مو به مو / بسته با هستي طفلم ميشود آن زمان در هر رگ من جاي خون / مهر او در تار و پودم ميشود ميفشارم پيكرش را در برم / گويمش چشمان خودرا باز كن همچو عشق پاك من جاويد باش / در كنارم زندگي آغاز كن ميگشايد نور چشمم ديدگان / بوسه ها از مهر بر رويش زنم گويمش آهسته اي طفل عزيز / ميپرستم من تورا مادر منم     يعني من عااااااااااااااشق اين شعرم نميدونم شاعرش كيه ولي بايد ...
25 خرداد 1391

تيث (Tith)

چند روزه ازهرچي خوشت مياد بهش ميگي تيث اونم نوك زبوني دندونم نداري زبونت ميره پشت لثه هات يعني نميدوني چه زجري ميكشم كف نفس ميكنم نميخورمت يني اصن يه وضعي اينجا داري تيث ميگي ...
24 خرداد 1391

نام جاويد وطن

نام جاويد وطن         صبح اميدوطن         جلوه كن در آسمان              همجو مهر جاودان وطن اي هستي من        شور و سر مستي من          جلوه كن در آسمان             همچو مهر جاودان   اين آهنگ مخصوص خوابت شده وقتي ميشنوي سريع آروم ميشي و ديگه كمتر مقاومت ميكني كه نخوابي چون ضرب آهنگها و طول مصرع هاش يه اندازه است خيلي باعث آرامش ميشه فكر ميكنم تمام ني ني ها باهاش آروم بشن   خب اين اولين كارم براي خوابوندن جنابعالي و اما ب...
24 خرداد 1391

دعوا

دينا داره با رورئكش مياد طرف بابايي كه داره گوشت خورد ميكنه بعد مياد روي گوشت و وسايل بابا   بابا : (با آرامش) اوووووووووووووووو كجا مياي بابا برو عقب دينا : (باعصبانيت) آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه آه آه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ   عااااااااااااااااااشق هردوتونم ...
24 خرداد 1391

هفت ماهگيت با تاخير مبارك عزيزم

سلام مامانم قربونت برم من، كه وقتي نگاهت ميكنم قند توي دلم آب ميشه و روزي هزاربار به خودم ميگم باوركن كه اين نيني ناز دخمل توئه! آخه ميدوني هنوز تو شوكم !!!! اندر احوالات اين روزها بگم كه چون ترافيكمون تموم شده بود نتونستم بيام  و حالا هرچي سعي ميكنم يادم نميادچه اتفاقاتي افتاده جز اينكه رفتيم دكتر و گفت علاوه بر اين چيزهايي كه بهت ميدادم كه شامل چلو ماهيچه پوره سيب زميني زرده تخم مرغ هست ميتونم خرما و بيسكوييت هم بهت بدم ماهم بدو رفتيم اول سرلاك خرما خريديم بعد هم يه عالمه بيسكويت ! قد و وزنت هم قرار بر اين شد: وزن 7300 هي روزگار!                 &n...
24 خرداد 1391

برگشتم

سلااااااااااااااااااااااااام من برگشتم دلم خيلي براي اينجا تنگ شده بود البته هنوز مود خوبي پيدا نكردم ولي ديگه ديدم دير شده برگشتم ميدوني بعد ازبيست سال درس خوندن اين اولين خرداديه كه من امتحان ندارم! اينقدر دلم براي درس خوندن تنگ شده فكر نميكردم دلم براي امتحان دادن هم تنگ بشه ولي خب شد! همش روزام به بطالت ميگذره من كه هميشه سعي ام اين بود كه روزام تكرار مكررات نشن حالا هيچ كاري ازم برنمياد حس بي فايده بودن دارم خب ولش كن اومدم بگم برگشتم با دست پر قبلي ها ثبت موقت بودن ببينيدشون تا بعد بيام جديدها رو رو كنم فعلا ...
24 خرداد 1391

هستم ولي خستم!

يه عالمه حرف نگفته يه عالمه پست ثبت موقت زده نميدونم چرا حالش نيست؟ نوشتنم نمياد همونطور كه نه كارخونه كردنم مياد نه حتي تلوزيون ديدن شايد يه جور افسردگي تابستاني باشه؟ يه مرخصي كوچولو ميخوام به خودم بدم زودي برميگردم منتظرم باشيد ...
7 خرداد 1391
1